موفقیت اتفاقی نیست. می توان به جرئت گفت احتمال اینکه فردی بدون داشتن یک برنامه توسعه فردی به موفقیت رسیده باشد نزدیک به صفر است. خواه این برنامه توسط خود او تدوین شده باشد و یا توسط مرشدی که به قابلیت های او آشنا بوده باشد؛ خواه آن را برای خود مکتوب نموده باشد و یا اینکه تنها در ذهن او موجود باشد. برنامه توسعه فردی یک برنامه زمانبندی شده در جهت رشد و توسعه افراد است، در واقع یک نقشه راه است که با ترسیم وضع مطلوب و تصویر وضعیت موجود ، به نوعی مسیر جهت پر کردن شکاف را ترسیم مینماید. با نگاهی به زندگی مدیران موفق متوجه خواهیم شد شیوه زندگی آنان نیز در ابعاد مختلف دارای تفاوت هایی با افراد عادی می باشد. لذا در این جستار قصد داریم ابتدا نقش عوامل مختلف در شکل گیری تفکر استراتژیک در مدیران موفق و سپس نحوه ترسیم نقشه راه مرتبط با آن را بررسی نماییم.
دلایل مختلفی وجود دارد که چرا سبک تفکر افراد مختلف متفاوت است. از نقطه نظر ویژگی های ذاتی، متفکرین استراتژیک دارای ویژگی هایی هستند که سایرین یا فاقد آن می باشند و یا بهره مندی کمتری از آن را دارند. این افراد معمولا در فعالیت های خلاقانه که ناشی از راست مغزی است قوی تر عمل مینمایند. لذا برای تقویت تفکر استراتژیک توصیه می شود فعالیت های بیشتری با دست چپ انجام داد. به عنوان مثال کسانی که راست دست هستند شروع به خطاطی با دست چپ نمایند. از لحاظ ویژگی های شخصیتی نیز استراتژیست ها دارای شخصیت های کنجکاو، جزء بین و در عین حال کل گرا، هدفمند، انتقاد پذیر، کمال گرا و متعهدی هستند(Goldman, 2007).
حال آنکه محیط خارجی نیز می تواند نقش برجسته ای را در ایجاد تفکر استراتژیک ایفا نماید. در این راستا، نوع بازی های دوران کودکی، تمامی افرادی که در طول زندگی با شخص تعامل داشتند، کارهایی که انجام داده (شغل رسمی و یا غیر رسمی) و چیزهایی که یاد گرفته (از طریق سیستم آموزشی مدرسه و دانشگاه و یا مطالعات شخصی، کلاس های مستقل از سیستم آموزشی، تماشای فیلم و یا مرشد) در شکل گیری شخصیت و دیدگاه استراتژیک مدیران استراتژیک قابل بررسی است .
در این راستا برخی از بازی های دوران کودکی را میتوان گونه ای طراحی نمود که باعث افزایش توجه به جزئیات (موردی که گلدمن نیز در متفکرین استراتژیک به آن اشاره نموده است) شود. به عنوان مثال، مقایسه دو تصویر و یافتن تفاوت های آن یکی از بازی هایی است که میان کودکان جذاب است. و یا بازی هایی که تحت عنوان بازی های استراتژیک شناخته می شود می تواند یک شبیه سازی برای تصمیم گیری های استراتژیک در شرایط واقعی باشد.
در همین راستا، افراد نزدیک نیز بسیار مهم هستند. در انتخاب برخی از این افراد، ما نقشی نداریم مانند خانواده و یا اساتید مدرسه و دانشگاه، و برخی نیز با تصمیم مستقیم ما انتخاب می شوند مانند همسر و دوستان. حال آنکه مطالعات حاکی از آن است هر دو گروه مذکور نقش بسیار مهمی در شکل گیری تفکر استراتژیک دارند ( مانند سندرز و ساندرز، 1998 و سایمون و همکاران، 2008). لذا توصیه میشود افراد در خصوص گروه دوم که خود آن ها را انتخاب میکنند، نقش فعال تری داشته باشند. به عنوان مثال انتخاب دوستانی که دارای توانایی مشهود در تفکر استراتژیک باشند و یا انتخاب همسری که شما را پیوسته دچار چالش کند می تواند در تقویت تفکر استراتژیک موثر باشند.
موضوع سوم که در شکل گیری تفکر استراتژیک موثر می باشد، یادگیری ها می باشد. برخی از یادگیری ها می تواند جهت تقویت تفکر استراتژیک برنامه ریزی نشده باشد مانند تحصیلات رسمی. لذا فرد می تواند نا آگاهانه در مسیری قرار گرفته باشد که تفکر استراتژیک او تقویت شده و یا حتی تخریب شده باشد. به عنوان مثال رشته های مهندسی تفکر درون چارچوب را تقویت می کند و رشته هایی که به هنر نزدیک تر است باعث تقویت تفکر خارج از چارچوب می شود. از طرفی یادگیری بعضی علوم و یا مهارت ها می تواند در راستای نقشه راه توسعه تفکر استراتژیک قرار بگیرد. لذا به عنوان مثال اصول تفکر استراتژیک، شیوه های خلاقیت، نمونه های موردی از شیوه تفکر استراتژیک مدیران موفق و همچنین برخی مهارت ها که باعث تقویت فعالیت راست مغزی می شود مانند نقاشی و موسیقی می تواند مورد آموزش و تمرین قرار بگیرد. مضاف بر اینکه مطایق نظریه ظرفیت جذب فارغ از نوع علم و یا مهارت، هر یادگیری جدیدی می تواند تفکر خلاق (و متعاقب آن تفکر استراتژیک) را تقویت نماید.
در نهایت مهمترین بخش موثر در تقویت تفکر استراتژیک را شاید بتوان تجربه های شخصی نامید(Goldman, 2007). در این راستا تجربه های عمومی کاری، تجربه مدیریت عاملی، تجربه برنامه ریزی استراتژیک، تجربه نقش فعال در توسعه یک مجموعه و تجربه دست و پنجه نرم کردن با یک بحران کسب و کاری از مهم ترین تجارب کسب و کاری است که باعث تقویت تفکر استراتژیک می شود. علاوه بر تجارب مستقیم، محیط مساعد کاری(مانند همکاران چالشی و تعامل با رهبران استراتژیک) و مشاهده غیر مستقیم تجربیات دیگران (و متعاقبا درس گرفتن از آن) می تواند نقش مهمی داشته باشد. لذا پیشنهاد می شود در نقشه راه توسعه تفکر استراتژیک، تجربیاتی مانند شرکت در برنامه ریزی استراتژیک که نقش پر رنگی در تفکر استراتژیک دارند و امکان پذیری بیشتری نیز نسبت به تجربیاتی مانند مدیریت عاملی دارند، دیده شود.
لازم به ذکر است، زمانی که یک استراتژیست وارد محیطی میشود که تفکر غالب، جهان بینی متفاوتی را ترجیح می دهد، افراد سعی می کنند جهت دوری از ناهمراستایی شناختی از آن محیط خارج شده و وارد محیط هایی شوند که همراستا با سبک تفکری آن ها باشد. این امر موجب ایجاد یک حلقه بازخورد مثبت می شود و فرد در سبک تفکر خود صلب می شود. لذا توصیه می شود افراد به صورت فعال جهان بینی خود را مورد سوال قرار دهند و از کاوش سایر جهان بینی ها و در صورت امکان ایجاد سازش استقبال نمایند.
برای رسیدن به رشد فردی در تفکر استراتژیک، تنها فکر کردن به آن کارساز نخواهد کرد. حتماً لازم است تا سفر توسعه با مکتوب نمودن اهداف همراه باشد تا نسبت به تحقق آن ها متعهد باقی ماند و حرکت روبهجلو ادامه داشته باشد.
نقشه راه توسعه فردی در واقع برنامه ریزی برای ظرفیت سازی از طریق آموزش و تعلیم است و مستندی است که فرد را برای ایجاد فرصت های یادگیری متعهد میسازد. نقشه راه هم دارای رویکرد گذشته نگر است و هم رویکرد آینده نگر لذا شایستگی هایی که فرد در گذشته با اتکا به آنان وظایف خود را انجام داده است لحاظ شده و شایستگی هایی که در آینده برای توسعه تفکر استراتژیک به آنها نیاز دارد نیز مدنظر قرار میگیرد.
تدوین نقشه راه، مزیت های مختلفی را به همراه دارد. این نقشه به فرد کمک میکند به طور خودآگاه خود را به نقد و چالش بکشد و نقاط قوت و ضعف، تواناییها، استعدادها و مهارتهای خود را بشناسد و آنها را با اهداف خود تطبیق دهد؛ سبک یادگیری خود را بشناسد و تفکر استراتژیک را در خود توسعه دهد.
در این راستا، جهت تدوین نقشه راه می توان گام های زیر را طی نمود:
1. تعیین وضعیت موجود
2. تعیین وضعیت مطلوب
3. تعیین و تحلیل شکاف و شناسایی مهارت ها، آموزش ها و تجارب موردنیاز
4. تعیین اهداف توسعه ای فرد و استراتژی های رسیدن به آن
5. اخذ بازخور از مرشد (در صورت وجود)
6. تدوین نقشه راه
در فرایند مذکور، هریک از افراد با شناسایی نقاط قوت و ضعف خویش، سعی میکنند که درک بهتری از خود به دست آورند و با طرح پرسشهایی چون "من کجا هستم؟ کجا می خواهم باشم؟ چگونه میخواهم به مکان مورد نظر خود برسم؟ نقشه راه را برای خود ترسیم نمایند. در تعیین اهداف و استراتژی ها مواردی که در بخش قبلی توضیح داده شد از طریق روش های مختلف مانند منتورینگ، یادگیری ضمن خدمت، مطالعه موردی، آموزش، سخنرانی، ایفای نقش، بازی وشبیه سازی و تماشای فیلم می توانند مد نظر قرار بگیرد.
در انتها، باید گفت، رسیدن به تفکر استراتژیک یک اتفاق نیست بلکه فرایندی است که نیاز به صبر، پشتکار و تعهد به اهداف دارد. لذا افراد با داشتن نقشه راهی که مسیر پیشرو را برای آن ها ترسیم نمایند می توانند احتمال موفقیت خود را در رسیدن به مقصد افزایش دهند.